آزمونهای پایانترم مدتی است که شروع شده. تابحال سه آزمون دادهایم. آخرینشان همین امروز بود. درس -نه چندان برای من- به یاد ماندنیِ انشا. البته انشا در نظام جدید، جایش را به «نگارش» داده است و کتاب هم دارد. کتابی که نحوهی نوشتن را درس میدهد و آزمون پایانیاش صرفاً یک انشای بیست نمرهای نیست. گمان میکنم فقط ده نمره به انشای اصلی اختصاص دارد.به هرصورت، امروز که انشایم را نوشتم و البته با استرسِ کم آمدن وقت و تند تند پاکنویس کردن برگه را دادم، از خوذم راضی بودم. انشاهای پایانترم، علاوه بر اینکه انشا هستند، هنر یافتن سوژه و چیدن جملات در زمان کم نیز میباشند. پختگی نوشته هم مطمئنا سخت است که به حد بسیار بالایی برسد. البته نیازی هم نیست. این آزمونها متأسفانه فقط برای ۲۰ گرفتناند.
پرچانگی نمیکنم، انشایم را دوست داشتم و مثل امروز مثل یک فرزند به آن اندیشیدم. اما قبل از اینکه او را مادرانه دوست بدارم، انداختمش دور! بعد افسوس خوردم و به این فکر کردم که شاید بروم از سطل زبالهی مغازهی پدرم (!) درش بیاورم.
همین نصفهشبی با خودم گفتم چرا که نه؟ رفتم. خوشبختانه نیاز خاصی به جستوجو نداشت و زود پیدا شد. تایپش کردم و برایتان به صورت یک فایل قرار دادم، تا هم شما فرزند عزیز مرا بخوانید و هم اینکه من خوشحال شوم که غیر از یک دبیر، افراد بیشتری نیز آن را میخوانند:
پ.ن: موضوع آزاد نبود. از سه موضوع سفرنامه، خلاصهنویسی یک درس و گفتوگو نویسی این موضوع، گفتوگو را انتخاب کردم.
درباره این سایت